» خبر » اخبار » متوحش بودم که مبادا نمرده باشد، خواستم با کارد کار او را بسازم
اخبار

متوحش بودم که مبادا نمرده باشد، خواستم با کارد کار او را بسازم

1399/09/09 10

هنگامی که رزم‌آرا نزدیک شد آهسته دستم را به بغل بردم، تا اسلحه را از بغلم بیرون کشیدم رزم‌آرا دو قدم از من دور شده بود. ترسیدم که خدای ناکرده از دستم فرار کند. فورا از میان صف بیرون آمدم و اولین تیر را به سرش خالی کردم. رزم‌آرا فقط حرکت خفیفی به دست‌هایش داد که من بلافاصله دومین و سومین تیر را خالی کردم که رزم‌آرا افتاد. من خواستم از کشته شدن او اطمینان حاصل کنم ولی تیر چهارم در لوله گیر کرده بود و من متوحش بودم که مبادا او نمرده باشد چون کاردی با خود همراه داشتم خواستم با کارد کار او را بسازم ولی تا رفتم دست به کارد ببرم به من حمله‌ور شدند و دیگر نفهمیدم که چه شد ولی بعدا متوجه شدم که سرم را شکسته‌اند.

به این نوشته امتیاز بدهید!

e

  • ×