شهید کیومرث مهدی نژاد +آلبوم عکس

بسمه تعالی
کتاب
زندگی نامه شهید کیومرث مهدی نژاد
مقدمه :
شهید یکی از نامهای خداوند است .وبه کسانی که در راه پروردگارکشته می شوند، شهید گویند.زیرا شهدا بعد ازکشته شدن ، زنده بوده ودر پیشگاه خداوند روزی می خورندوشاهد اعمال امت هستند ود قیامت شفاعت می نمایند.
شهادت باعث زنده بودن دین است وتا کنون اگر از دین واسلام نامی باقی مانده واین چنین در حال گسترش است مرهون خون شهیدان است .
انقلاب اسلامی نیز باخون هزاران شهید به پیروزی رسید ودر راه تداوم خود نیز چه در دوران دفاع مقدس وچه در سنگر ها دیگر شهدای بزرگواری راتقدیم راه اسلام عزیزنموده است .
امام خمینی (ره ) :
مقام شهادت اوج بندگی وسیر وسلوک در عالم معنویت است .
مقام معظم رهبری :
شهیدان ما مثل ستارگانی در تاریخ می درخشند ، با این ستاره ها راه را می شود پیدا کرد.
حمیدرضا مهدی نژاد ،حمیدمهدی نژاد ، غلامرضا مهدی نژاد ، علیرضا مهدی نژاد وعلی اصغرمهدی نژاد.
تاریخ تولد : ۱۳۴۵ روستای پاعلم
تاریخ شهادت : ۲۷/۰۳/۶۷
میزان تحصیلات : اول بازرگانی
دوران ابتدایی در دبستان تخت جمشید و راهنمایی نواب صفوی پل تنگ بوده ودبیرستان خرم آباد دبیرستان شهیدرفیع پور
خواهران : فریده مهدی نژاد ،مهتاب مهدی نژاد ،زینب مهدی نژاد ،زهرا مهدی نژاد
خاطرات مادر ازدوران وضع حملی
دوران حاملگی دوران بسیار شیرینی برای مادرش بوده به طوری که آرامش خاصی در این دوران داشته اند وهیچ ناراحتی نداشته ودوران کودکی اش خیلی کوچک بوده به طوری که وقتی به دنیا آمدن تا مدتی شیر مادر راباقاشق به ایشان می دادندو در دوران کودکی خیلی ساکت بودندود سن دو سالگی به مریضی آبله مرغان دچارشدن به طوری که همه از زنده ماندن او قطع امید کرده بودندبعد از چند روز دکتری که به مناطق عشایری آمدرا بربالینش آوردندوچند تا آمپول که زدند عمویش از دکتر خواهش کرده بود این که زنده نمی ماند دیگر اذیتش نکند اما دکتر گفته بود که توکل برخدا هرچه شد وبعد از چند روز شهید خوب شدند وشهید زنده ماندن تا در سن جوانی راهی جبهه شوند واز خاک پاک مهین اسلامی خود دفاع کنند وتا آخرین قطره خونش از کشور خود دفاع کند ودر تاریخ ۲۷/۰۳/۶۷ دعوت حق را لبیک گویند.
شغل پدر : راننده وشغل مادرش خانه دار
شغل برادران : حمیدرضا مهدی نژاد :کارمند سازمان آب روستای در پاعلم ،حمیدمهدی نژاد :کارمندشرکت خاتم الاانبیاه ، غلامرضا مهدی نژاد: نظامی ، علیرضا مهدی نژاد :بیکار علی اصغرمهدی نژاد :بیکار
شغل خواهران : فریده مهدی نژاد:خانه دار ، مهتاب مهدی نژادمعلم پیش دبستانی ، زینب مهدی نژاد دانشجو ،زهرا مهدی نژاد: خانه دار
میزان سواد پدر ومادر: هر دو بی سواد
تحصیلات برادران : حمیدرضا مهدی نژاد :دیپلم ،حمیدمهدی نژاد: فوق دیپلم ،غلامرضا مهدی نژاد :دیپلم ،علیرضا مهدی نژاد :دیپلم وعلی اصغرمهدی نژاد :دیپلم
تحصیلات خواهران : فریده مهدی نژاد :پنجم ابتدایی ، مهتاب مهدی نژاد:فوق دیپلم ،زینب مهدی نژاد : دانشجوی کارشناسی ارشد ،زهرا مهدی نژاد: دیپلم
شهیدکیومرث مهدی نژاد فرزند اول خانواده است .
باتوجه به اینکه شهیدفرزند اول خانواده بوده بقیه برادران وخواهران از او کوچکتر بوده اند.
شهرمحل سکونت پلدختر روستای پاعلم
مسجدی که شهیدرفت وآمد داشته مسجد صاحب الزمان پل تنگ بوده است.
هیئتی که شهید در آن بوده هیئت مسجدصاحب الزمان پل تنگ بوده است .
دوستان دوران ابتدایی شهید عبارتند از : ولی الله مرادی ، مسعود نظری ، علی شاه بهاروند.
دوست دوران نوجوانی شهید آقای حبیب الله کردعلیوند بوده است .
دوستان دوران مدرسه شهید هم عبارتند از : انوشیر بهاروند ،ولی الله مرادی ، مجتبی چراغی ، مسعود نوری منش ،
دوستان دوران جبهه شهید هم عبارتند از : ولی الله مرادی ، علی شاه مرادی ، حاج اسدالله کردعلیوند ، مجیدمرادی ، روح الدین حاجی زاده ، مجتبی حیدری ، کیومرث مرادی ، حبیب الله کردعلیوند،علی فتح نظری ، بهروز سوری ، یدالله کردعلیوند ، محمدمحمدی .
دوستان دوران مسجد وبسیج شهید هم عبارتند از : عزیز نظری ، حاج علی نظری ، یدالله کردعلیوند .
شهید در دوران کودکی در شغل دامداری به خانواده کمک میکرد .
شهید در دوران ساخت مسجد روستا نقش فعالی داشته وهمچنین در امورات فرهنگی وتشویق جوانان به حضور در جبهه ها فعالیت داشتن.
شهید نقش فعالی در هیئت روستا داشته اند ودر گروههای سینه زنی وزنجیر زنی مسجد وآماده کردن روستا برای استقبال از ایام سوگواری سرور وسالار شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین نقش برجسته ای داشته اند.
شهید در همان دوران کودکی باتوجه به اینکه منبع در آمد خانواده دامداری بوده یاری دهنده پدر ومادر بوده است .
باتوجه به اینکه شهیدمهدی نژاد فرزند بزرگ خانواده بوده وعصای دست پدرش بوده در همه حال یاری رسان خانواده بوده است .
شهید در سال اول دبیرستان تحصیل را رها کرده وبه ندای رهبر کبیرانقلاب اسلامی لبیک گفته وراهی جبهه های نبردحق علیه باطل شدند.
شهیدمهدی نژاد در ابتدا در سپاه روستای پل تنگ به فعالیت مشغول شدند ودر دورانی که در روستا بودند از صبح تا عصر وشبها در گروهای گشت درداخل روستا فعالیت داشتند.
که در اوایل ورود به سپاه حقوقی دریافت نکردند ولی بعدا ماهی ۲۰۰۰۰ریال دریافت میکردند.
شهیدبیشتر پولهایش را در راه خدا به فقرا ونیازمندان کمک می کردند ومقداری را هم به خانواده می دادند.
در سپاه روستای پل تنگ که در آن زمان شهیدحسین شهاوند فرمانده بودند فعالیت داشتند.
خاطره از مهتاب مهدی نژاد خواهرشهید :
دریکی از شبهای سرد زمستان به خوبی یادم هست که از شدت گوش درد بسیار رنج می بردم وخوابم نبرد برادرشهیدم در آن شب رفت واز درمانگاه پاعلم برایم دارو آوردندوبرای من خیلی ناراحت شدند واو هم اصلا آن شب نخوابیدند. وبرادر شهیدم همیشه خواندن نماز اول وقت تشویق میکردند و حجاب وعفاف داشته باشیم وخود را از نامحرمان بپوشانیم .
اینجانب حمیدرضا مهدی نژاد برادر شهید کیومرث مهدی نژاد که خودنیز از رزمندگان دوران دفاع مقدس می باشم با ۳۳ ماه حضور در جبهه های حق علیه باطل .
اولین خاطره ای که از برادر شهیدم دارم در دوران نوجوانی بود که یک روز صبح زود اومد من را از خواب بیدار کرد وگفت یک نفر از اهالی روستا دارد خانه می سازد با چند تا دیگر از بچه های روستا رفتیم وبه او کمک کردیم .
همیشه شهیدکیومرث مهدی نژاد دوست داشت به دیگران کمک کند ، هرماه سربرج که حقوق می گرفتند مقداری کمی از حقوقش را برای خودش نگه می داشت وبقیه آن را به دیگران کمک می کرد.
برادرم به ورزش علاقه مند بودند بخصوص فوتبال ودر اوقات فراغت با دوستانش به فوتبال کردند می پرداختند. ودر روزهای گرم تابستان هم با بچه های روستا به رودخانه سیمره که از کنارروستا میگذرد می رفتند وشنا می کردند.
درسال ۱۳۶۶ که من قصد داشتم به جبهه اعزام شوم به علت اینکه سن وسالم کم بود من را از بردن به به جبهه منع کردند ومن هم به خانه برگشتم وخیلی ناراحت شدم در آن موقع شهیدمهدی نژادهم به مرخصی آمده بودوبه من گفت که ناراحت نباش وموقعی خواستم برگردم جبهه تورا هم باخودم می برم .
پس از اینکه مرخصیش تمام شد وخواست به جبهه برگردد من را هم باخودش برد وبه همرزمانش معرفی کرد ومن موفق شدم به جبهه اعزام شوم .
وزمانی که برای عملیات قمیش در کردستان آماده می شدیم ومن هم دوست داشتم در این عملیات شرکت کنم ولی می گفتن تو سنت کمه و نمی توانی در این عملیات شرکت کنی وباید در پشت جبهه بمانی ودر آن موقع من در گروهانی که شهید کیومرث بود. نبودم ودر گروهانی دیگه بودم ورفتم پیش شهید مهدی نژاد واصرار زیادی کردم که حتما باید در عملیات شرکت کنم واو هم قبول کرد ولی گفت اگه میخوای به عملیات بیایی باید تورا امتحان کنم. او یک قبضه تیربار به من داد وحرکت کردیم ومن هم با چثه کوچکم تیر بار را تا ۲۴ ساعت به دوش گرفتم تا زمانیکه وارد منطقه اصلی عملیات شدیم .
سپس شهید مهدی نژاد اومدند وتیربار را ازمن گرفتندویک اسلحه کلاش به من دادند
تادر عملیات شرکت کنم فردای آن روز که به خط مقدم رسیدیم و وارد عملیات شدیم.
در همین عملیات (قمیش ) بود که شهید حبیب الله کردعلیوند از بچه های پاعلم زخمی شدند وشهید مهدی نژاد چفیه را از گردن خود درآوردند و به پای اوبستن که خونریزی نکند. وما وارد عملیات شدیم هوا بسیار سرد ومه آلود بود.
شهیدمهدی نژاد باچند نفر از فرمانده هان به سمت دشمن پیشروی کردند ،اما عراقی ها پاتک زدند وما مجبور به عقب نشینی شدیم وما دیگر از شهید مهدی نژاد ودوستانش خبری نداشتیم ونمی دانستیم که برای آنها چه اتفاقی افتاده است .
پس ازچند روز خبر آوردند که کیومرث مهدی نژاد از ناحیه پهلو زخمی شده است .
ومن بعد از چند روزکه درپشتیبانی بودم به ما مرخصی دادند که در همین موقع بودکه خبر دادند کیومرث مهدی نژاد وحبیب کردعلیوند به شهادت رسیده اند.
ازیکی از همرزمانش که پرسیدم چگونه به شهادت رسیده گفت : کیومرث مهدی نژاد از ناحیه پهلو زخمی شده بود وخونریزی شدیدی داشت وبه علت کوهستانی بودن منطقه قمیش کردستان نتوانسته بدند که ایشان را به عقب بیاورند که در اثر همین خونریزی شدید به شهادت رسیدن .
پیکر مطهر ایشان هم تا دوسال در همان منطقه قمیش کردستان بود تا اینکه گروه تجسس پیکر ایشان را پیدا کردند وبه شهرستان پلدختر آوردند وبعد از شناسایی کامل توسط پدر ومادرم پیکر مطهر ایشان به روستای پاعلم آورده شد وبعد ازتشیع به خاک سپرده شد.
خاطره ای از مادرشهید کیومرث مهدی نژاد :
یکی دوسال قبل از شهادتش یک روز که به مرخصی آمده بود برایم تعریف کرد که درعملیاتی که در کوههای قمیش کردستان بودند در هنگام یکی از عملیاتها یک نفر از همرزمانش به شدت زخمی شدند وبه آنها گفته بود که مرا در خاک عراق جا نگذارید آنها هم چند تاچوب از درختی بریده بودند وهمرزمشان را برروی آن گذاشته وبا کمک هم او را به زحمت به سمت عقب می آورند در حال برگشت بودند که بامشاهده سنگری به داخل آن رفته بودند وقتی داخل سنگرمیشوند یک عراقی را می بینند که فانوسی روشن کرده ونشسته واو یک عراقی بوده که با مشاهده شهیدمهدی نژاد به اومیگوید دخیل مرا نکشید شهیدمهدی نژادگفت من تفنگش راگرفتم واورابه اسارت درآوردم .
اسیر عراقی هم در حال برگشت به آنها در حمل رزمنده مجروح شده کمک می کند ووقتی نزدیک قرارگاه ایران میشوند برخی از رزمندها میگن این عراقی را بذارید بکشیم که شهید مهدی نژاد مانع آنها میشوند ومیگه او اسیر است وباید تحویل قرارگاه شود.
ب) دوستان (دوستان مدرسه)
خاطره اولین دیدار:
اززبان علی شاه بهاروند
ازآنجائیکه با ایشان خویشاوندوهمسایه بودم ودرهمه جا باایشان دیدارداشتم
اخلاق نیکوورفتارشایسته باعث شدکه بیشتربایکدیگردیدارداشته وباهم دوست باشیم
مدرسه نواب صفوی پل تنگ وابتدایی تخت جمشیدپل تنگ
ایشان یک سال ازمن کوچکتربود ودر یک پایه پایین تر ازمن درس می خواند.
نام معلم ها ومسئولین مدرسه ای که شهیددر آنجادرس می خواند عبارت بودنداز :مجید شادابی ،احمدکدخدایی ،والی ایمانی ، علی یارنظری نسب
نام تعدادی از دوستان وهم کلاسیهای شهیدهم عبارتند از : فردین نظری ، مجتبی حیدری ، بهروز بساطی نظری .
مدرسه هم درخیابان اصلی روستا می باشد.
با افراد مومن ومذهبی وانقلابی رابطه داشت چون ایشان خود از این طیف بودند.
با افرادی که تجمل گرا بودند رابطه نداشتندو ایشان با توجه به اخلاق ورفتار نیکو که داشتندبا تمامی معلمین ومسئولین مدرسه رابطه صمیمانه ای داشتندوبه آنها احترام می گذاشت.
با بچه های همسایه وهمکلاسیها وبنده نیزافتخار همراهی ایشان را داشتم .
با توجه به اینکه مدرسه در نزدیکی محل سکونت ما بود بصورت پیاده می رفتیم.
همیشه لباس ساده وتمیزمی پوشیدوخود را آراسته می کرد.
از خصلتهای بارز ایشان می توان به اخلاق نیکو ، سعه صدر ، راستگویی وشجاعت اشاره نمود.
ونقطه قوت ایشان در نترس وشجاعتش بود.
باشروع جنگ تحمیلی ازطرف بسیج واردسپاه پاسداران شد وبه عنوان یک نیروی رسمی شروع به کارکرد ودرچندین مورد نیز به جبهه های حق علیه باطل اعزام گردید.
خاطره درمورد خبرشهادت وتشییع وتدفین ومراسم ها:
آن زمان که ایشان به شهادت رسیدندمن درکمیته انقلاب اسلامی مشغول خدمت نظام وظیفه بودم وازطریق نامه باخبرشدم ولی پیکرایشان بعدازچندسال به خانواده تحویل داده شد.
همرزمان
اینجانب ولی مرادی ازهمرزمان شهیدکیومرث مهدی نژاد
اینجانب در دوران ابتدایی درمدرسه شهیدکردعلیوند پل تنگ با شهیدمهدی نژاد
آشنا شدم . ودرتاریخ ۲۰/۰۱/۶۲ باتعدادی ازبچه های روستا پل تنگ ازجمله شهیدمجیدمرادی بعدازطی یک ماه آموزش در پادگان حمزه سیدالشهداء خرم آبادعازم جزیزه مجنون شدیم.
واز دیگرافرادی که با شهیدمهدی نژاد در دوره آموزشی بودند می توان به آقای اسداله کردعلیوند ، محمدعلی کردعلیوند ، علی مرادی ، مجیدمرادی اشاره کرد.
شهیدمهدی نژاد در طول دوران آموزشی بسیار جدی وباعشق وعلاقه زیاد به فراگیری آموزش نظامی می پرداخت.
سرانجام بعد از یک ماه آموزش نظامی عازم جبهه های جنوب(جزیزه مجنون) شدیم وحدود ۲ماه در جزیره مجنون بعنوان خدمه توپ پدافند هوایی چهار لول مشغول بودیم.
بار دوم ۲۰/۰۱/۶۴ از طریق سپاه پلدختر عازم جبهه شدیم که این بار درلشگر۱۱۰ شهیدبروجردی مهاباد بعنوان آرپی جی زن مشغول خدمت شد که با شایستگی که از خود نشان داد بعنوان فرمانده دسته انتخاب شد و در مقابل تک های دشمن چنان جسارتی از خود نشان می داد که بچه ها اسمش را گذاشته بودند آریی نژاد .
بار سوم که در خدمت این شهیدبودم ایشان به عضویت در سپاه پاسداران در آمده بود وبعنوان معاون گروهان حمزه گردان شهداء تیپ ۵۷ حضرت ابوالفضل(ع) بود که بنده بعنوان بی سیم چی گروهان انجام وظیفه می کردم .
در تک ۲۶ خرداد سال ۶۷ پس از رشادت های زیاد با اینکه فرمانده جوانی بود آرپی جی بدست با دشمن بعثی می جنگید ود اثر همین رشادتها ودلاوریهای جانانه بود که به فیض شهادت نائل آمد.(منطقه قمیش )
یادم هست قبل از عملیات گفت دوست دارم جنازه ام در جبهه بماند تا فردای قیامت شرمنده حضرت فاطمه (س) نشوم .وهمین هم شد وجنازه اش بعد از ۲ سال بدست
خانواده محترمش رسید.
وآخرین جمله ای که ازایشان بیاد دارم این بود که فرمانده گردان به ایشان گفت که چگونه خط شکن هستی گفت با نثار جانم خط شکن هستم .روحش شاد ویادش گرامی باد.
همیشه دربرنامه های عبادی شرکت می کرد ودر خواندن نمازجماعت درمسجدفعال بود ودر راهپیمایی ها وگردهمایی های تشکیل شده انقلاب شرکت فعال داشتند.
درسال ۶۵ درمنطقه حاج عمران با ایشان همرزم بودم که مابه عنوان ادوات زرهی بودیم وایشان نیروی زرهی پیاده حضورداشتند واخلاق ورفتار وشجاعت ایشان در آن موقع برای من الگوشد.
ایشان درموقع حضور درجبهه چندتن از اسیران عراقی را که نیروهای خودی قصد کشتن آنها را داشتن ازمرگ نجات داده واین یک نوع از اخلاق ونوع دوستی ایشان بود.
دریکی ازمرخصی ها که آمده بود خبرازدواجش رابامادرمیان گذاشت وقصدآن را داشت که بعدازبرگشت دوباره به جبهه ومراجعت بعدی مراسم عروسی برگزارکندکه چیزی دیگر رقم خورد وبه فیض شهادت نائل آمد… روحش شاد
خاطرات شهید کیومرث مهدی نژاد اززبان همرزمش آقای مجتبی حیدری :
در وصف رشادتهای مردان خدا چون شهیدکیومرث مهدی نژاد زبان الکن وقاصراست .مردان خدا بالاتر از این سخن می باشند ، لکن لاجرم برحسب وظیفه ای که خانواده شهید بردوش اینجانب گذاشتند گوشه ای از خاطرات شیرین وجوانمردی آن شهید والامقام رامی نگارم امیداست مورد رضای پروردگار متعال قراربگیرد وموجب شادی روح آن شهید سفرکرده شود .
خاطرات زمانیکه در پایگاه شهید کاشانی روستای پاعلم بودیم در سال ۱۳۶۳ ازطرف پایگاه شهیدکاشانی روستا در پایگاه نگهبانی می دادیم وایشان همیشه در کارنگهبانی از روستا فعال بودند به طوری که به جای بچه هایکه خسته بودند هم پست می داد وهیچوقت احساس خستگی نمی کردند وهمیشه سخن ایشان این بود که می گفتند : کار برای رضای خداوندخستگی ندارد.
وازخاطرات دیگر با برادر شهیدمهدی نژاد این بود که باتوجه به اینکه بنده فرهنگی بودم وخانه ای از خود نداشتم زمینی را فراهم کرده ومشغول ساخت وساز آن شدم که این شهیدگرانقدر ازهمان ابتدا تا پایان کارساختمان مثل برادری در کنارمن بودند ونمی گذاشتند من احساس تنهایی کنم وبه من خیلی کمک می کردند.
ایشان وچند تن دیگر از برادران بسیجی همواره در کار ساختمان به من کمک می کردند بدون آنکه من به آنها مزدی بدهم وخود شهیدمی گفتند اگر بنایی هم بلد بودم حتما خود کار بنایی را هم انجام می دادم
وقتی که من چند روز به علت بیماری در بیمارستان خرم آباد بستری بودم شهید مهدی نژاد چند تن از بچه های روستا را جمع کرده بود وبه کار ساخت خانه مسکونی من مشغول میشوند ونمی گذارند که کار تعطیل شود واین نشانه تواضع وفروتنی این شهید بزرگوار بود.
دست نوشته شهید کیومرث مهدی نژاد:
خداوندا مرگ مرا به شهادت تبدیل کن شهادتی قطعه قطعه بشوم ونصفم درمیدان ونصفم را به خانه درقبرستان بسپارندوبقیه درخط بماند.
قسمتی ازوصیتنامه شهیدکیومرث مهدی نژاد:
بسم رب شهداء والصدیقین
باسلام ودرودبه رهبرکبیرانقلاب وبنیانگذارجمهوری اسلامی وباسلام به رزمندگان اسلام وشماخانواده های شهیدان گلگون کفن اسلام بنده چندین سخن باشمادارم.
ای پدران ومادران اگرروزی بیایدکه یکی ازفرزندان شمایا روستای شمابه سعادت(شهادت )رسیددیگرنباید بگوئیدماهاازبین می رویم وازبین رفتیم چنین نیست این فکرها را درقلب خودجای ندهیدبلکه خوشحال شویدوالحمدالله گفته وبگوئید راضیم به رضایت خدا.
پیام دیگرمن این است نمازجمعه را فراموش نکنید.درحدیث است هرکس نمازجمعه راسه بارپشت سرهم بدون عذرترک کند منافق است من دوباره می گویم که نمازجمعه رافراموش نکنید-نمازهای واجب دیگررابجای آوریدکه نماز از تمام فریادها بالاتراست نمازهایتان را در مساجدبه جای آوریدجونکه امام فرموده اند.
امروزتمام کسانیکه برعلیه مامی جنگندبرسرمسئله مسجداست می خواهندمارا از مسجد دورکنندمساجدراپرکنیدکه شیاطین از مساجدمی ترسنددوباره می گویم مسجدسنگراست آنها راخالی نکنیددشمنان می خواهندما را از مساجددورکنند.پیام دیگرمن به پدر ومادرم واقوام وخویشاوندان این است که بعداز شهیدشدن من هیچ گونه راه بدی را درنظرنگیرداز تمام مردم تقاضا می کنم با قلبی پاک دعاکنید که اسلام پیروزشود.
انشاالله وسلام من ا… توفیق
کیومرث مهدی نژاد
